سلام و درود به معلم عزیزم ماهاچیتا و دوستان گرامی
در همسویی ریکی اوسویی3 ابتدا در تمام تنم و چیزی مانند ارتعاش خنک در دستها و پاهها و دریافت انرژی رو حس کردم (کلمه های مور مور یا گز گز رو خیلی مناسب نمیدونم یعنی نمیتونند که اون حس رو نشون بدند ) کم کم احساس گرما بهم دست داد و هی بیشتر و بیشتر شد به حدی که به شدت عرق میریختم ،سپس یک نور زیبا وطلایی از آسمان به صورت هاله دور مرا فرا گرفت وکم کم به تنم نفوذ کرد و تمام بدنم پر شد از نور طلایی...
احساس میکردم که جریان انرژی در نوسان بود ، یهو کم و قطع میشد دوباره به صورت خیلی شدید وقوی واردمی شد ((چند بار تکرار شد))
بعد از اون از گوشه بیرونی چشم سمت چپم انگار چندین جرقه ((شاید مثال خوبی نباشه)) وارد چشمم شد که باعث پرش و تکانهای شدید چشمم شد ...
لحظه ای خودم را در حال رقص وسماع صوفیان دیدم.
دچار سردرد ، سرگیجه و حالت تهوع شدم ولی دوست نداشتم از اون حال وهوا بیرون بیام با این تفاسیر باز هم برام لذت بخش بود.

بعد از همسوییها (1.2.3)کل صورتم به شدت میخاره دلیل خاصی میتونه داشته باشه؟؟ سردرد که همچنان ادامه دارد... و این چند روز خیلی زودرنج ،غرغرو و عصبی شدم نمیدونم برون ریزیه دوباره یا نه واسه دلخوشیه خودم ربطش میدم به بحران درمان